 
 	  		شهید ترکجوکار عاشق مشهد بود
طاهره دررودی| آلبوم عکسهایش را كه باز میکنم نخستین عکس، نظرم را جلب میکند. پیکر در خون غلتیده او در تابوت با آرامشی وصف ناپذیر در چهرهاش ناخودآگاه آیه «انالله وانا الیه راجعون» را بهیاد میآورد. این آیه گواه این ادعاست که آنها از سنخ نور بودند و به منشاء نور بازگشتند. مرغان خوشالحان ملکوت بودند که به منزل جاودانی خود عروج کردند. آیا پرندهای دیدهای که قفس را با خود بردارد و ببرد
نوار سخنرانی امام را گوش میداد
فرمانده گردان نازعات تیپ۲۱ امامرضا(ع)، ششم فروردین۱۳۳۳ در روستای جوکار شهرستان ملایر متولد شد. علی ترکجوکار در ۷سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات ابتدایی خود را خرداد۱۳۴۶ در دبستان سنایی ملایر به پایان رساند.
او در ۲۲سالگی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای سمانه، سمیه و آسیه است. علی ترک جوکار قبل از انقلاب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت فعال داشت و در تهران قبل از انقلاب در مغازهاش، نوار سخنرانی امام(ره) را گوش میداد و همیشه صدای نوار را بلند میکرد تا بقیه هم گوش دهند، به همین خاطر او را دستگیر کردند و چند روزی در زندان بود. او همیشه سخنرانیهای آیتا... فلسفی، حجازی و افراد برجسته را برای پخش کردن بین افراد ضبط میکرد.
تافته جدا بافته بود
علی از تهران به مشهد آمد و ما ازدواج کردیم. مراسم سادهای گرفتیم و سپس به تهران رفتیم و پنج سال اول زندگیمان را در آنجا بودیم تا سال۱۳۶۲ که وارد سپاه شد. فاطمه شاپوریمقدم همسر شهید علی ترکجوکار که در یک روز سرد برفی و در یکی از خیابانهای محله دانشجو مشهد ميهمان او هستم، در تعریف ویژگی های اخلاقی وی ادامه میدهد: به طور کلی او یک انسان نمونه و از همه ویژگیهای خوب اخلاقی برخوردار بود.
برای خانواده یک معلم بود و هیچگاه عصبانی نمیشد و به کسی پرخاش نمیکرد. گذشت و ایثار زیادی داشت. گاهی اوقات من به ایشان اعتراض میکردم، ولی ایشان جواب میداد: «باید گذشت داشت و تصمیمی که انسان در حال عصبانیت میگیرد اشتباه است.» او ادامه میدهد: مادرم میگفت: « او تافته جدا بافته است.»
علاقه فراوان به امامهشتم(ع)
شهید جوکار به دلیل علاقه فراوان به بارگاه ملکوتی امامهشتم(ع) زندگی در مشهد را به تهران ترجیح میدهد و همراه همسر و دو فرزندش یکی از محلههای اطراف حرم را برای زندگی انتخاب میکند و به حکم وظیفه در سالهای آغاز جنگ وارد سپاه پاسداران میشود. همسر شهید در ادامه میگوید: به زیارت حضرترضا(ع) بسیار علاقه داشت و روزی نبود که برای زیارت به بارگاه ثامنالحجج (ع) نرود و نمازهایش را در آنجا نخواند.
علی به زیارت حضرترضا(ع) بسیار علاقه داشت و روزی نبود که برای زیارت به بارگاه ثامنالحجج (ع) نرود
به حجاب تاکید زیادی داشت
بانو نگاهی به عکسهای همسر شهیدش میاندازد و خاطرات آن روزها را برایم مرور میکند. او که انگار هنوز هم با گذشت این همه سال حسرتی در دل دارد ادامه میدهد: شهید علی جوکار در بحرانها و مشکلات سخت، با دوستانی که تجربه بیشتری داشتند مشورت میکرد و از آنها کمک میگرفت و هيچگاه از حال همسايهها غافل نبود. اگر بینظمی میدید ناراحت میشد. اما عصبانیتش را هیچگاه بروز نمیداد. آدمی کینهای نبود و هیچگاه کینهای از کسی به دل نمیگرفت.
او همچنین میگوید: با برنامهریزیهایی که داشت هیچوقت اوقات فراغتش را هدر نمیداد؛ گاهی بچهها را به پارک میبرد، گاهی مطالعه میکرد، قرآن و نهجالبلاغه میخواند و بعضی اوقات به ورزش و بازی با بچهها میپرداخت. او از غیبت و بدگویی بیزار بود و به حجاب تاکید زیادی داشت.
قرآن را با معنی بخوانید
به نماز اول وقت خیلی معتقد بود. همسر شهیدجوکار با یادآوری خاطراتش از آن سالها میگوید: یک روز در مجلس جشنی بودیم و نزدیک غروب بود که من به اتفاق خانوادهام سراغ شهید را گرفتم و هر چه جستجو کردم او را ندیدم. بعد از مدتی آمد، گفتم: کجا بودی؟ شهید گفت: دیدم موقع نماز است رفتم مسجد و نماز خواندم. در مراسم مذهبی و ادعیه شرکت میکرد و هر روز قرآن میخواند و تاکید داشت قرآن را با معنی بخوانید و بفهمید. همچنین در مورد نماز جمعه خیلی سفارش میکرد.
لحظه خداحافظی، لحظهاي طولانی بود
از او درباره روزهای آخر میپرسم. همسرش کمی سکوت میکند انگار میخواهد خاطرات را در ذهنش مرورکند، پس از چند لحظه میگوید: قبل از شهادتش یک هفته مرخصی گرفته بود و در کار نقل و انتقال وسایل منزل به ما کمک میکرد. روز آخری که میخواست به جبهه برود، رفت و مادرش را به خانه ما آورد. آن روز، لحظه خداحافظی، لحظهای طولانی بود. او سه مرتبه تا درِ منزل رفت و برگشت و هر بار در مورد بچهها سفارش میکرد.
شب شهادتش، «چمران» به خوابم آمد
همسر شهیدجوکار درباره چگونگی شهادت همسرش به نقل از دوستان نزدیک وی میگوید: یکبار در جبهه از ناحیه کتف و ران مجروح شده بود. بعد از اینکه مداوا شد دوباره به جبهه برگشت. یک روز بعد از رفتن او به گردان جدید درحالیکه هنوز به جلسه معارفه هم نرسیده بود، در خط مقدم آتش سنگینی حاکم میشود و در این شرایط دشمن هم به آنها دید داشت، دوستانش از علی میخواهند که با وجود این شرایط زودتر برگردد، تا خط کمی آرامتر شود او هم قبول میکند و میگوید: «به دیدن بچههای قدیمی میروم.»
آن موقع در خط شلمچه بودند که تا خرمشهر فاصلهای نبود. علی با موتور به خرمشهر میرود تا بنزین بزند، اما در نزدیکی شلمچه بر اثر انفجار گلوله توپ و اصابت ترکش به شهادت میرسد.او ادامه میدهد: شب شهادتش شهید چمران به خوابم آمد و گفت که علی پیش ماست نگرانش نباش.
شب شهادتش شهید چمران به خوابم آمد و گفت که علی پیش ماست نگرانش نباش
فرازهایی از وصیتنامه شهید
«به دشمنان اسلام وامام(ره) و انقلاب جواب دندانشکن بدهید و همیشه در راه حفظ این انقلاب و یاری امام(ره) کوشا باشید و نماز اول وقت را فراموش نکنید و در نمازهای جمعه شرکت کنید... و اما تو ای همسرم از تو میخواهم دخترانم را زینبوار تربیت کنی تا نزد حضرت زهرا(س) روسفید باشم و شرمنده نشوم.»
*این گزارش پنج شنبه، ۲۱ دی ۹۱ در شماره ۳۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.
 
                         
 سه شهید خانواده شعرباف زینتبخش ورودی مشهد شده است
                             سه شهید خانواده شعرباف زینتبخش ورودی مشهد شده است                          فاطمه خانم، خیاطی که الگوی بانوان محله پروین اعتصامی است
                             فاطمه خانم، خیاطی که الگوی بانوان محله پروین اعتصامی است                          
             
            